واژه ” عقب افتادگی ” پیشرفت آموزشی را به سن زمانی کودک مربوط می سازد و از این رو سطح پیشرفت تحصیلی کودک را با اکثریت همسالان او مقایسه می کند ؛ کم آموزی یا کم کاری ، به ظرفیت فردی دانش آموز مربوط می شود. در مورد اول ؛ هنجار گروهی به عنوان معیار عمل می کند ، و در مورد دوم ؛ توانایی یادگیری هر کودک خاص مورد بحث قرار می گیرد .
در سال های اخیر ؛ به نیاز های کودکانی که از نظر آموزشی عقب افتاده یا کند آموز بوده اند ، یا هر دوی این مشکلات را داشته اند ، توجه قابل ملاحظه ای شده است . گرچه همچنان آنچه برای براورده ساختن نیاز های این کودکان لازم است ، نا کافی است ، دست کم این نیاز ها به خوبی شناخته شده اند . اما در مورد کم آموزی ؛ وضعیت اصلا اینگونه نیست . هنوز نیز پدر یا مادر یا حتی معلمان بیشتر مواقع چنین تصور می کنند که اگر کودکی در مدرسه بد عمل کند ، باید یا کودن باشد یا تنبل ، یا آنکه احتمالا هر دو ویژگی را داشته باشد . آنها در این سرزنش خود ، کلاسهای بزرگ و معلمان بی تجربه را نیز ، دخیل می شمارند.
برای مطالعه بیشتر:
ارتقای مهارتهای کلی و تحصیلی کودک
نکاتی برای کمک به کودکان با ناتوانی های یادگیری
اینکه ممکن است کودکان باهوش یا بسیار هوشمند ، در کار مدرسه شان به حد توان بالقوه خود نرسند یا حتی در سطح اکثریت گروه سنی خودشان نیز عمل نکنند ، علی رغم شواهد موجود ، کمتر مورد قبول واقع شده است . (پرینگل ، 1970 )
از کودکان تیز هوش استثنایی ، معمولا نمی توان انتظار داشت که در سطحی متناسب با سن عقلی شان عمل کنند . نخست ، بخاطر اینکه ، بعید است آن ها تا مرحله ای به این حد پیشرفته آموزش دیده باشند . دلیل دیگر این است که روشن است آموزش مناسب برای دانش آموزان متوسط پانزده ساله از نظر کیفی و کمی به هیچ وجه برای کودک ده ساله ای که سن عقلی پانزده ساله را دارد ، مناسب نیست .
به علاوه ، برای اکثر کودکان دارای استعدادی استثنایی ، نظیر کودکان نابغه در ریاضی ، معیار های متداول پیشرفت ، اصولا قابل کاربرد نیستند . با این حال ؛ در بریتانیا آموزش کودکان توانا به طور کلی ، و نیاز های کودکان توانا و کم کار به خصوص تا کنون تنها توجه محدودی را به خود جلب کرده است .
علت های مشکلات آموزشی
به دلیل رابطه ی تنگاتنگ میان عاطفه و یادگیری ، عدم موفقیت تحصیلی ،اغلب با مشکلات رفتاری متفاوتی همراه است . چون اساس هر نوع یادگیری در خانواده و در اولین سال های زندگی کودک پی ریزی می شود ، در بسیاری از موارد ، احتمال زیادی وجود دارد که ریشه ی مشکلات آموزشی را نیز بتوان در آن دوران پیدا کرد .
مطالعه ملی رشد کودکان بار دیگر نتایج حاصل را تایید کرده است . برای نمونه ، در هفت سالگی ، در بین کودکانی که ضعف خواندن داشتند ، میزان ناسازگاری چهار برابر سایر کودکان در رسته ی هم دوره آن ها بود . تا سن هفت سالگی ، کودکان به قدر کافی در مدرسه بوده اند تا بتوان آن ها را برای عقب ماندگی در خواندن مورد سنجش دقیق قرار داد ؛ اما نه آن قدر زیاد که این مشکلات آن ها ، به جز در مواردی اندک به ناسازگاری منجر شود ؛ به خصوص با توجه به اینکه اکثر مدارس آمادگی به کودکان کند آموز ” برچسب ” نمی زنند یا آن ها را به نحوی جریمه نمی کنند . این مورد قویأ حاکی از آن است که ناسازگاری در اکثر موارد ، علت یا حداقل دستاورد عقب ماندگی است نه اینکه حاصل آن باشد . ( دیوی و دیگران ، 1972 )
نگرش های پدر و مادر نسبت به کودک ، و به پیشرفت به طور کلی و به موفقیت تحصیلی به صورت ویژه ، و همین طور سطح آموزشی و میزان انگیزش فرهنگی که آن ها در سال های پیش از دبستان و پس از ان برای کودک فراهم کرده اند ، سهم بسزایی ایفا می کند . شخصیت خود کودک و نحوه ی تعامل او با تمامی تأثیرات محیطی ، آمادگی ، انطباق پذیری و پاسخ دهی اش را نسبت به موقعیت مدرسه مشخص می سازد .
این موارد می توانند به نوبه ی خود ، برای نیاز های خاص کودک رضایت بخش یا زیان بار باشند . اگر او خوش اقبال باشد آنچه تا کنون خانواده به او ارزانی داشته ، پرورش و تکامل می یابد و بدین تربیت دامنه ی روابط عاطفی و همین طور افق های فکریش گسترده می شود . در بدترین شرایط ، به دلیل روش تدریس کسل کننده روابط فردی ناموفق ، یا تلفیقی از این دو ، امکان دارد کنجکاوی و لذت یادگیری کودک از بین برود .
معلمی که نقش خود را ، از القای مهارت ها و ارائه ی اطلاعات ، گسترده تر می شمارد ، از جایگاه مؤثری برخوردار است . او می تواند تا حدی پیامد های پیشینه ی نا مطلوب فرهنگی و عاطفی خانواده را از بین ببرد یا حداقل آن را جبران کند ؛ او می تواند کنجکاوی کودک را دوباره برانگیزد ، انرژی های عاطفی اش را با تحسین و قدر دانی به جنبش درآورد و محرومیت عاطفی او را با محبت کردن جبران کند ، اگرچه محبت او ، نسبت به عشق پدر و مادر ، کمتر صمیمی و ” منحصر به فرد ” باشد . البته ؛ هرچه کلاس بزرگتر و محرومیت کودکان بیشتر باشد ، معلم کمتر می تواند وقت و توجه لازم را به هر فرد دانش آموز عرضه کند . در بیشتر موارد ، به مداخله واداشتن پدر و مادر تأثیر گذاری برنگرش های آن ها تیز ضروری خواهد .
منبع : کودک و نوجوان-مفهوم کم آموزی در کودکان
6روش برای اینکه بچه های شما در مورد مدرسه هیجان زده نگه داشته شوند.
این یک واقعیت است: بچه هایی که در مورد یادگیری هیجان زده می شوند، در مدرسه و در زندگی بهتر عمل می کنند. یکی از بهترین هدایایی که ما می توانیم به بچه هایمان دهیم، این است که آن ها را در مورد همه ی آنچه که مدرسه ارائه می دهد، مشتاق کنیم.
به یاد داشته باشید: هر کودک برای یادگیری متولد می شود. در مورد همه چیزهایی که نوزاد در چند سال اول می آموزد فکر کنید:
چگونه نیازهای آدم بزرگ ها را برآورده کند؛ چگونه راه رفتن و صحبت کردن، لبخند زدن و اخم کردن؛ خواب شب و بازی در طول روز را انجام دهد. چگونه دست بزند و بازی کند، خود را تغذیه کند، و هر دو این ها را با دیگران انجام دهد. زمانی که کودک 4 یا 5 ساله باشد، بیشتر آنها رنگ ها و اعداد را می دانند، اینکه چگونه سه چرخه سواری کند و چگونه اسباب بازی های پیچیده را دستکاری کند و با افراد به همان اندازه پیچیده سروکله بزند. اگر بیش از یک زبان در خانه استفاده شود، کودکان زیر 10 سال می توانند یاد بگیرند که همه آنها را مانند زبان مادری صحبت کنند.
برای یک کودک، هر روز تعداد زیادی از چیزهای جدید پر می شود و او از آن ها یاد می گیرد. چه تنها باشد و چه با او بد رفتار شود، هر روز او با یادگیری پر شده است. هر روز او با شادی در مورد موفقیت های جدید طی می شود. کودک کوچکی که مصمم است در مورد کاری موفق شود را ببینید و برایتان درسی است که تسلیم نشوید. ما والدین نیاز نیست به بچه ها یاد دهیم که عاشق یادگرفتن شوند. ما فقط باید مطمئن شویم که عشق به یادگیری در آن ها له نشود.
چگونه عشق به یادگیری را زنده نگه داریم:
خودتان را دوست داشته باشید: همانند چیزهای دیگر، عشق به یادگیری نیز چیزی است که بچه های ما با هوایی که در خانه نفس می کشند، آن را یاد می گیرند. اگر دوست دارید چیزهای جدید یاد بگیرید، اگر دوست دارید مشکلات را حل کنید، اگر دوست دارید مهارت های خود را تمرین کنید تا زمانی که در آن حرفه ای شوید، بچه های شما نیز همانطور خواهند بود.
شور و شوق شما برای گسترش دانش خود و مواجه با چالش ها مسری است. در مورد اکتشافات جدید مشتاق باشید. وقتی که چیزی را که دشوار است انجام می دهید، داستانهایی را در مورد آن به اشتراک بگذارید. اجازه دهید بچه های شما تلاش های تان برای تعمیر یا ایجاد چیزی و احساس رضایت شما هنگام دستیابی به آن را ببینند.
زمانی را با بچه های خود صرف کشف چیزهای جدید کنید: بچه ها به طور طبیعی کنجکاو هستند. این کنجکاوی را از طریق کنجکاوی خودتان پرورش دهید. در مورد چگونگی کارها با صدای بلند صحبت کنید. سوالات بچه ها را به طور جدی در نظر بگیرید.
سوالات خود را با گرفتن اطلاعات از اینترنت و جستجوی آن در کتاب ها پاسخ دهید. برنامه های طبیعت و علم را با هم ببینید و درباره آنچه که از آن ها آموخته اید صحبت کنید.
آزمایش های ساده در خانه انجام دهید. اینترنت پر از پروژه های سرگرم کننده و تعجب آور خانگی است که همه چیز را از چگونگی کار کردن آتشفشان تا چگونگی یادگیری شیمی از طریق پخت و پز نشان می دهد. یک یا دو ساعت ایجاد چیزها و مطالعه در کنار هم در آخر هفته ها، لذت بردن از یادگیری را زنده نگه می دارد.
منبع : کودک و نوجوان-ایجاد اشتیاق در بچه ها برای مدرسه رفتن
بازگشت به موفقیت دوران تحصیلی: به کودکان خود بیاموزید تا احساسات خود را تعدیل کنند، برای مادرانی که ناامید شده اند.
علی که هفته اول کلاس پنجم خود را می گذراند، با یک پروژه بزرگ به خانه آمد. معلم او از کودکان خواسته بود تا ارائه ای در رابطه با اینکه می خواهند به کدام دانشگاه بروند، داشته باشند. از آنها خواسته شده بود تا رشته، دلیل انتخاب دانشگاه مد نظر و الزامات برای رفتن به آن دانشگاه، هزینه ها و هر جزئیات دیگری که آن دانشگاه را از دیگر موراد متمایز می کند را بیان کنند. تمامی این موراد علی را تحت استرس قرار داد و زمانی که او به خانه رسید، شروع به گریه کرد.
مادر او عصبانی بود. انگیزه های علی در 7 سالگی شامل تلاش برای خوردن تا حد انفجار در حالیکه یکجا نشسته باشد، پیروزی در مرحله ی بعدی بازی Fortnite، ساختن یک سازه ی لگوی بزرگتر از خودش و اذیت کردن برادرش در آخرین مسابقه ی کشتی بین خودش و برادرش بود. این ایده که دانستن و یا اهمیت دادن به اینکه او به کدام دانشگاه می خواهد برود، در این سن دور از درک او بود و واقعا هم این مساله دور از انتظار نیست.
برای مطالعه بیشتر:
درک رشد و هیجان نوجوان
هوش هیجانی و موفقیت در عصر حاضر
سیستم مدرسه در تلاش برای همراستایی با دیگر ملت ها، برخی از خطاهای قابل توجه را ایجاد کرده است. آنها بر نمرات استاندارد به جای خلاقیت، بر نمره ها به جای تفکر انتقادی و بر عملکرد به جای پایداری تمرکز کرده اند. نتیجه، نسلی است که در مهرات های اولیه اجتماعی کمبود دارند، از مقادیر کم فشار و استرس می ترسند، خواستار ارضا فوری نیازهایشان هستند و انتظار موفقیت فوری دارند. با این حال، بدتر از همه، پیامد آن بزرگسالان کوچکی هستند که به مانند یک جوان فرتوت عمل می کنند.
اما این می تواند متفاوت باشد. به جای تمرکز بر انجام تکالیف در منزل، والدین بایستی توجه بیشتری به رشد عاطفی کودکان خود نشان دهند. با آموزش اینکه چگونه احساسات خود را تعدیل کنند، با محدود کردن قادری آنها، کودکان خود را با مهارت های کنترل و مدیریت خشم و کاهش اضطراب اجتماعی تجهیز می کنند و آنها را در مسیر افزایش اعتماد به نفس، عزت نفس و خوشبختی قرار می دهند.
یکی از بهترین راهکارها برای رسیدن به این امر از رفتاردرمانی دیالکتیک (DBT) با استفاده از اختصار ABC PLEASE برگرفته شده است:
تجمیع احساسات مثبت. یک نمودار احساسات گرفته شده از اینترنت می تواند برای توصیف تفاوت بین احساسات و میزان آنها بکار گرفته شود. یکی از نمونه های جالب دارای استیکرهای صورت به همراه احساساتی است که همچنین به کودکان کمک می کند تا احساسات دیگران را از صورتشان تشخیص دهند. با تشخیص احساسات، یک کودک می کتواند محدوده ی احساسی فرد را بفهمد و احساسات مثبت را از دیگران جذب کند.
ایجاد تسلط و پیروزی. با تشویق کودکان به فعال بودن در فعالیت هایی که از آن لذت می برند، آنها می توانند به لحاظ شایستگی و اعتماد به نفس رشد کنند. برخی از این فعالیت ها عبارتند از پخت و پز، ساخت و ساز، دوختن، آواز خواندن، انجام فعالیت های هنری و ورزشی می باشد. و همچنین فعالیت هایی که شامل تعامل های چهره به چهره یا گروهی است که یادگیری اجتماعی را افزایش می دهد. اینها نا امیدی، افسردگی و احساس بی ارزش بودن را به حداقل می رساند.
از عهده مسائل بر آمدن. یاد دادن این که چگونه وضعیت های استرس زا را قبل از اینکه رخ دهند، مدیریت کنند، می تواند آنها را قادر سازد تا ابزارهای لازم برای مدیریت مشکلات را داشته باشند. به این امر به عنوان یک تمرین قبل از بازی نگاه کنید. اگر یک کودک تمارین تنفس عمیق و آرامش یافتن قبل از اینکه اضطراب شدید را تجربه کنند، یاد بگیرند، به احتمال زیاد می توانند اضطراب شدید را حینی که رخ می دهد، مدیریت کنند. نه اینکه آنها این کار را به نحو احسنت انجام دهند، بلکه مثل نگاه به فیلم بازی بعد از اتمام آن، آنها استرس را پس از وقوع بازنگری کرده و کارهای مهارتی را بهبود می بخشند.
رفاه فیزیکی. عادت های خود مراقبتی در اوایل زندگی اغاز می شود. این می تواند با استفاده از چکاپ های منظم، توجه به نیازهای پزشکی، ورزش دادن به بدن و دریافت استراحت کافی انجام شود. متاسفانه، بسیاری از والدین کودکان خود را ملزم به بسیاری از فعالیت های غیر ضروری می کنند که کودکان را خسته کرده و به لحاظ جسمی، رشدشان را تحت تاثیر قرار می دهد. یک بدن رو به رشد نیاز به تغذیه اضافی و استراحت برای رشد صحیح و کاهش استرس دارد.
منبع : کودک و نوجوان-تنظیم هیجانات کودک